ژاپنی
ها از همان کلاس اول دبستان، با بچه های شان اتمام حجت می کنند و آن ها را می ترسانند!
درس اول هم جغرافيا است؛ نقشه ی ژاپن را می گذارند جلوی بچه ها و می گويند:
ببينيد اين ژاپن کوچولوی ماست، ببينيد! ژاپن ما نفت ندارد، گاز ندارد، معدن
ندارد، زمين ش محدود است و جمعيت ش زياد و ...
ليست «نداشته ها» را به بچه ها
گوشزد می کنند. خيلی خودمانی بچه های شان را می ترسانند...
در ژاپن،
نظام آموزشی فهرست مشاغل مورد نياز جامعه را از همان اول کار، به «بچه ها»
گوشزد می کند.
حتی حجم موضوعات درسی کتابهای درسی در ژاپن، يک سوم اروپا
است.چون ژاپنی ها معتقدند «عمق» بهتر از «وسعت» است!
***************
حالا اين را
مقايسه کنيد با کتابهای درسی ما که از همان اول مدام در گوش بچه ها می خوانیم:
«ای ايران،ای مرز
پرگهر،.... سنگ کوهت دُر و گوهر است» و...
در دبستان هم، اولين درس ما تاريخ است. نه برای عبرت، بلکه شرح «افتخارات گذشته».
اگر گربه جغرافيايی را هم
بگذاریم جلوی بچه ها، باغرور می گويیم: « بچه ها ببينيد! ايران همه چيز دارد!
ايران نفت دارد، گاز دارد، جنگل دارد، دريا دارد و...»
نتيجه اش
می شود احساس «داشتن» و «غنای کامل» و ايجاد تلفيقی از تنبلی اجتماعی و حتی
طلبکاری که به اشتباه به آن می گوييم غرور ملی.
با اين وصف، کودکان و جوانان
و مديران و نسل جديد ما بايد برای چه «چيزی» تلاش کنند؟
اين می شود
که بچه های ما فکر و ذکرشان، می شود دکتر شدن، مهندس شدن و خلبان شدن. يعنی
شغل های رويايی و به شدت مادی – که نفع و رفاه «شخص» در آن حرف اول و آخر را
می زند- نه نياز کشور.